مقاله بررسی جامع مهدي اخوان ثالث

دسته بندي : علوم انسانی » تاریخ و ادبیات
مقاله بررسي جامع مهدي اخوان ثالث در 85 صفحه ورد قابل ويرايش

فهرست

زندگي و آثار......................................................................................................... 1

كتاب شناسي ........................................................................................................ 5

نظر اخوان دربارة شعر و شاعري........................................................................ 6

اسلوب شعر اخوان................................................................................................ 6

دگرگوني هاي اجتماعي شعر اخوان...................................................................... 19

انديشه هاي اخوان................................................................................................. 24

تفسير و توضيح شعر اخوان................................................................................. 49

شعر آخر شاهنامه................................................................................................. 50

شعر چاوشي......................................................................................................... 74

منابع ..................................................................................................................... 85




زندگي و آثار

مهدي اخوان ثالث (م.اميد) در سال 1306 يا 1307 خورشيدي در توس ( مشهد) به دنيا آمد. پدرش عطار طبيب ومادرش خانه دار بودند. علي اخوان ثالث پدر اميد دكه عطاري و دوافروشي وطبابت قديميداشته و علاقه مند به اشعار فردوسي وسعدي و حافظ بوده و با اين همه «اميد» بيش از شاعري به موسيقي دلبستگي پيدامي كند و پنهان از پدر به تار زدن و مشق موسيقي مي پردازد و با برخي از دستگاه هاي آن: ماهور، همايون، ترك ، افشاري .. آشنا مي شود. علي اخوان از كارپسر آگاه مي گردد و چون باور داشته « موسيقي نكبت مي آورد» و موسيقي دان ها، شوربخت مي شوند، به اواندرز مي گويد كه «من خود از موسيقي لذت مي برم… وقتي پنجه اي تارشيرين يا كمانچه پرسوز و شور مي شنوم هوش از سرم مي پرد ولي از لحاظ مصلحت زندگاني راضي نيستم تو گرفتار اين هنر نكبت بشوي » و پس او را به مشاهده «فارابي » موسيقي دان شوريده و معتاد و دوره گرد مشهد مي برد تا عبرت گيرد و ديگر دنبال موسيقي نرود.

شوق موسيقي در مهدي اخوان اشتياق به شعر و سخن مي دهد و او به شعر سرائي روي مي آورد، شعرك هائي كه سروده روي كاغذهاي كوچك مي نويسد و در لاي كتاب هاي پدر مي گذارد تا او بخواند و از «هنر فرزند» آگاه شود ( زيرا رويش نمي شده قضايا را بطور صريح به پدر بروز بدهد. ) سرانجام علي اخوان در مي يابد كه مهدي، به شعرسرائي روي آورده اشعارش را نزد دوست خود افتخار مسنن، افتخار الحكماي شاهرودي دندانساز، از فضلاي مشهد مي برد. افتخار از اين شعرها خوشش مي آيد و يك جلد «مسالك المحسنين» طالب زاده به شاعر جايزه مي دهد و به اين ترتيب مهدي اخوان در خط شعرسرائي مي افتد.

مهدي پس از آموزش ابتدائي وارد هنرستان صنعتي مشهد مي شود و از كار سوهان كشي واره كشي و آهنگري سر در مي آورد. در اين زمان پدر به او مي گويد « حالا ديگر خودت بايد بروي نانت را در بياوري » و او ناچار به تهران مي آيد و معلم مي شود. محل خدمت او در كريم آباد ورامين بوده. مدرسه آن جا در اثر اختلاف دو ايل «شصتي» و «هداوند» وضع بدي داشته و اخوان به راهنمايي پيرمردي با تجربه- كه در جواني آجودان لاهوتي شاعر و افسر ژاندارمري بوده – با كد خدامنشي اختلاف محلي را از ميان بر مي دارد و به كار مدرسه سروساماني مي دهد.

با اوج گيري مبارزه هاي ملي و چپ در 1328 ، مهدي اخوان وارد نبردهاي اجتماعي مي شود و در نتيجه به زندان مي افتد و به كاشان تبعيد مي شود. اشعار اين دوره او كه جنبه سياسي حزبي دارد بيشتر در روزنامه ها و مجله هاي چپ به چاپ رسيده است. در اين دوره او و شاملو و كسرائي ( كولي ) و ابتهاج ( سايه ) وشاهرودي ( آينده ) و خود نيما … در جبهه هاي حزبي فعاليت دارند و در 1331 به پويندگان راه صلح مي پيوندند. اميد به واسطه شعري كه درباره مبارزه هاي صلح طلبانه سروده به دست يابي به جايزه شعر صلح توفيق مي يابد.

در اثر كودتاي امرداد 1332 اميد و نيما وديگران به زندان مي افتند. بعضي زندانيان توبه نامه كذائي را مي نويسند و از زندان آزاد مي شوند ولي اميد مقاومت مي كنند و يك سالي در زندان قصر وقزل قلعه مي ماند. پس از رهائي از زندان ، مدتي به كار روزنامه نويسي مي پردازد و همزمان با آن در راديو و برخي موسسه هاي فرهنگي از جمله « سازمان فيلم» ابراهيم گلستان بكار مي پردازد. او مدتي نيز به خوزستن مي رود و برنامه ادبي تله ويزيون اهواز را به راه مي اندازد.

اخوان در 1345 در اثر منازعه اي خصوصي به زندان قصر مي افتد ونه ماه در زندان
مي ماند. بعضي از دوستان اخوان و حتي خود او خواسته اند به اين زنداني شدن رنگي سياسي بدهند اما چنين چيزي درست نبوده است. دفترهاي «پاييز در زندان (1348) و زندگي مي گويد (1357) يادگاري از اين ايام زندان اوست.

درباره اخوان نوشته اند كه «زندگاني را دوست مي داشت، فرزندانش را نيز، سعيد،مرتضي، زرتشت،مزدك ،لولي و ليلي نام فرزندان اوست. ليلي همراه نامزدش در سد كرج غرق شدند و اين ضربه بزرگي به روح حساس اخوان وارد آورد. اخوان خودش را نيز دوست مي داشت. در گرماي طاقت سوز خوزستان شال به كمر مي بست كه سرما نخورد يا كمر درد نگيرد…و بچه ها را نيز وادار مي كرد كه حتما شال ببندند.»

اخوان از شاعراني است كه بسياري از دشواري هاي شخصي و خانوادگي شان را در آثار و يادداشت هاي خود،ثبت كرده اند. از توضيح ها و حاشيه نويسي هاي اشعارش بر مي آيد كه مردي صميمي و بي شيله پيله بوده است. البته گاهي در اين يادداشت ها به بيان باورهاي خود ( درويشي، قلندري، باستان گرائي ..) نيز مي پردازد.

اما رويهمرفته نوجو و نوآور بود. « گاهي هم مي زد زير آواز و عجب اينكه صداي زيبايي داشت. با موسيقي آشنا بود. ساز مي زد و خوب هم مي زد اما در اين زمينه ادعائي نداشت و مانند بيشتر هنرمندان دلسوخته پيوسته از وضع نابسامان مادي در رن بسر مي برد. شايد هم خودش اين طور زندگاني را دوست مي داشت..

اخوان مدت كوتاهي پيش از درگذشتن ( چهارم شهريور 1369) براي شعر خواني به آلمان سفر كرد و سپس به انگلستان رفت و آن گاه به ايران بازگشت و اين تنها سفر شاعر به خارج از ايران بود.

نصرت رحماني مي نويسد : « شيفته عماد خراساني ( از غزل سرايان معاصر) بود ودر همان نخستين ديدار احساس كردم به خراسان، به هر چيز خراسان توجه خاص دارد.. از چشم هاي بسيار زيبايش تيزهوشي و غروري كه شباهت بسيار به خودخواهي داشت مي باريد.» كريم امامي نوشته است كه « … تصويري كه از شخصيت او در دانستگي ها مي نشيند، چهره قهرماني نيست با قد بلند، سينه ستبر، ريش دو شاخ، گرزگران در دست.. تا ما را از هجوم دشمنان حفظ كند. برعكس مردي است نحيف با موهاي بلند خاكستري در گوشه اطاق زير پوستيني كهنه لميده … آرام سخن مي گويد و در ميانه جمله فراموش مي كند چه مي خواست بگويد و پس از لختي ترديد ساكت مي ماند… ولي گول ظاهرش ، آن ديوارهاي كاه گلي باد وباران خورده را نخوريد. در نيمه تاريكي اطاق برق چشمان سياهش را نديديد. حرارت قلبش را احساس نكرديد… بعد دستتان را بگيرد و به اندرون ببرد و آن چهره ديگرش، چهره واقعي اش را به شما نشان بدهد… مي بينيم كه اخوان شاعر بزرگ روزگار ما ،چهره ايراني تري نيز دارد.» اخوان بذله گو ، تيزهوش و حاضرجواب بود.

اخوان جز كار شعر به كار نقد نويسي ، تحقيق ادبي نيز پرداخته است. او در داستان نويسي نيز طبع آزمائي كرد كه حاصل آن در دو مجموعه : مرد جن زده و درخت پير و جنگل به چاپ رسيد.

كتاب شناسي آثار او چنين است:

1- مجموعه شعر : ارغنون (1330) ، زمستان( 1335) ، آخر شاهنامه(1338) ، ازاين اوستا(1344) ، شكار( منظومه 1345)‌، پائيز در زندان(1348) ، عاشقانه ها و كبود(1348) ، در حياط كوچك (1355) ، زندگي مي گويد بايد زيست ( 1357) دوزخ اما سرد( 1357)‌ترا اي كهن بوم و بر دوست دارم.(1368) اينك بهاري ديگر.

2- برگزيده اشعار: برگزيده شعرهاي اخوان (1349)، قاصدك (1368) ، گزينه اشعار(1369)

3- نقد ادبي: مقالات (1350)، بدعت ها و بدايع نيما(1357)، عطار و لقاي نيما يوشيج(1361)، نقيضه و نقيضه سازان.

4- قصه وداستان: مرد جن زده(1354) ، درخت پير و جنگل (1355)

5- گوناگون : ادب الرفيع در عروض قديم عرب از معروف الرصافي(ترجمه) ، گفت وشنود(1368) ، ديدار و شناخت م. اميد (1347)

برآثار اخوان، شفيعي كدكني، داريوش آشوري، آل احمد، جليل دستخواه، سيمين بهبهاني، غلامحسين يوسفي، اسماعيل خوئي و محمد حقوقي… نقد و تفسيرهاي ارزنده اي نوشته اند.
نظر اخوان درباره شعر وشاعري

« شعر محصول بي تابي آدم است در لحظاتي كه شعر نبوت بر او پرتو انداخته . حاصل بي تابي در لحظاتي كه آدم در هاله اي از شعور نبوت قرار گرفته. بسياري هستند كه در مسير اين تابش بيرون از اختيار قرار مي گيرند… اما ايشان آن بي تابي را نداند، بسا كه سكوت و تامل شعر كاملا خصوصي اين شاعران است.. بعضي به عكس ايشان بي تابي شان به صورت شعر بروز مي كند، «نشد» مي كند و ايشان آن بي تابي را با علائم و نشانه هائي كه معهود و موضوع و قراردادي است – و كما بيش ديگران هم با آن نشانه ها و علائم آشنايند، يعني زبان ومرزها و وسائل بيان و دلالت وسرايت دادن تغني ثبت مي كنند و بروز مي دهند وديگران را هم لااقل در امردريافت گوشه هائي از آن لحظات زودگذر جادوئي و فرار، شركت مي دهند. »

ملول و خسته دل ، گريان وطولاني.»
دگرگوني هاي اجتماعي و شعر اخوان

مطالعه تحول شعر اميد از اين نظر طرفه است كه بسياري از رويدادهاي اجتماعي همزمان ما را نشان مي دهد. نخست ما شاعر جواني را مي بينيم كه از «روستا» به راه افتاده و به شهر بزرگ «تهران» رسيده است. اين شاعر جوان لبريز از شوق و شور دست خالي به ميدان نيامده. در ادب ايران و عرب مطالعه دارد، با موسيقي آشناست و شعر كهن ايران را خوب مي شناسد. از آگاهي هائي كه درباره خود، در موخره « از اين اوستا» و « ترا اي كهن بوم و بر دوست دارم » بدست مي دهد و از گفته هاي ديگران كه درباره او سخن گفته اند مي توان دريافت كه شاعر جوان ما كه كاملا كهن گراست چگونه به نيما و فضاي شعر امروز رسيده است. به گفته سيمين بهبهاني « كار شاعري اميد را به سه دوره تقسيم مي توان كرد . دوره نخست دوره كارهاي «ارغنون» وار اوست … كه جامعه سختگيرو متعصب ادبي و مفتخر به داشتن سوابق هزار ساله شعر خراساني را به تحسين وامي دارد. براي نمونه غزلي به نام « حجت بالغ» كه با مطلع « برده دل از كف من آن خط و خلي كه تراست »يا قصيده اي كه به نام « عصيان » با مطلع « برخيزم و طرح ديگر اندازم » كه به ترتيب در سالهاي 1325 و 1328 سروده شده يعني در 18 و 21 سالگي شاعر … كافي بوده كه همه سبك گرايان ادبي خراسان را به آينده اين جوان نوخاسته اميدوار كند .در اين دوره يعني ازسال 25 تا 1331 اخوان همان كاري را مي كند كه اعضاي اين جامعه ادبي و تحسين و تمجيدشان بر او تحميل كرده اند و از عهده آن نيز به خوبي بر مي آيد.تا اين جااو شاعر كاملا «قدمائي» است ( به اصطلاح خودش) كه با همه جوني، هيچ از « اديبان ريش و سبيل دار » ( به تعبير نيما)، كم ندارد.

دوره دوم از 1331 به بعد است كه اميد با شعر نيما آشنا مي شود. او از مدتي پيش ازآن زمان، در قالب چهار پاره طبع خود را آزموده است ( در همين دوره است كه به حزب مي پيوندد و ارغنون راچاپ مي كند.كتابي كه به پويندگان راه صلح تقديم شده. سپس در منزل سعيد نفيسي با نيما و شاملو ، سايه ( ابتهاج) كولي ( كسرائي ) در مراسم جايزه صلح حضور مي يابد. به شاعران جايزه مي دهند از جمله به اميد كه قرار مي شود براي شركت در جشنواره جهاني صلح به اروپا، به بخارست ،برود- و نمي تواند برود – اشعار اين دوره اميد سرشار از مبارزه جوئي و خوش بيني و در سبك رئاليسم اجتماعي حزبي است. ) آن گاه به پيروي از نيما به شكستن وزن و آوردن تعبيرها و تصويرهاي گهگاه تازه مي پردازد. پس از چند آزمايش دشوار ( و پس از شكست دولت ملي ) ناگهان شعر زمستان را مي نويسد كه در جوامع ادبي ، حادثه اي تلقي مي شود و مانند سرودي ملي بر زبان مي گذرد ، زيرا حديث آن شكست سياسي است كه همه چيز حتي احساس آشنائي را نيز منجمد كرده است. اين شعر مدخل بهار جاودان شهرهاي اميد است: چاووشي ،ميراث ، آن گاه پس از تندر ، سبز ، قصه شهر سنگستان..

دوران سوم كار اخوان را بايد دوران گرايش بيشتر او به قالب هاي سنتي شعر فارسي بدانيم. البته او سرودن به شيوه گذشتگان را رها نكرده بود و همچنان كه در اين دوره نيز ( 1350) به بعد، باز اشعاري در شيوه نيمايي مي سرود كه آخرين آن ها شايد قطعه « ما ، من،ما » باشد كه در مجله دنياي سخن به چاپ رسيده است. در اين دوره، رويدادهاي زمان به صورت طنز آميزي در شعر اميد مجسم مي شود. ديگر از آن احساس درد شديدي خبري نيست . زخم ها التيام پيدا كرده و تن براي پذيرش تازيانه ها به اندازه كافي كرخت شده … شاعر به تقريب همه چيز را تخطئه مي كند ، حرف خود را با بياني طنز آلود و دو پهلو مي زند. عاطفه شديد جاي خود را به آرامش دروني داده . در عوض گاه مي كوشد كارش از لحاظ تفكر و فلسفه پربار باشد. در مثل در قصيده « اي درخت معرفت » كهن سالي او را به وارستگي رسانده كه به خود حق مي دهد كه به هيچ چيز دل نبدد. در كتاب « ترا اي كهن بوم و بر .. » ( 1368) غث و ثمين فراوانست … در سال هاي اخير براي اميد هه چيز جنبه جدي خود را از دست داده است. به نظر مي رسد كه به همه چيز از بالا نگاه مي كند و در آن پائين موجودها و اشيائي را مي بيند كه كوتاه و غير واقعي اند… جدي بودن او در همين غير جدي بودن است. ديگر با رويدادها از روبرو برخورد نمي كند. از كنار آن ها مي گذرد با تجارب گذشته اش مي داند كه جلودار هيچ طوفن و هيچ سيلي نيست . پس بايد صبر كند تا طوفان و سيل بگذرد. اين است كه ديگر ‌«تعهد» ( به ويژه در معناي سطحي و فرسوده آن ) براي او بيرون از دسترس است.. البته در همين «بي تعهدي» است كه چيزي را مي گويد كه مي خواهد :

نئي گردهخدا . برسيم آخر

بزن « اميد!» همچون فخر زاكان

قلم در دست تو چون تازيانه ست

بزن بر گرده بد بيسراكان

خدايا كون را سنت دگر كن

مبادا ما يكون باشد كماكان

به اين ترتيب در بسياري از اشعار درون گرا يا « اخوانيات » او كه به ظاهر خالي از هر گونه تعهد ( اجتماعي) است ( مانند بسياري از اشعار ايرج ميرزا كه اخوان زماني از و هم تاثير پذيرفته است) مي توان جان معترض او را مشاهده و سكوت فرياد گرش را حس كرد. » در زمينه تعهد اجتماعي شعر اخوان – به ويژه در دوره دوم كار او – سخن بسيار است. اگر تعهد اجتماعي شعر را به معناي تصوير شرائط ناهمساز اجتماعي وراه بيرون شد از آن شرايط بدانيم، شعر اميد شعري متعهد نيست. به همين دليل ناقدان حزبي كه باور دارند « شاعر در همه جا نه فقط نگارگر بلكه مبشر اميد است » درشعرهاي اميد « طلسم ياس » ديده اند و مي گويند شعر « نادريا اسكندر » او در مثل « ابزار فعال و خشمناك انتشار ياس و بي باوري است» شعر اين طور آغاز مي شود:

موج ها خوابيده اند آرام و رام

طبل طوفان از نوا افتاده است

چشمه هاي شعله ور خشكيده اند

آب ها از آسيا افتاده است

در مزار آباد شهر بي طپش

واي جغدي هم نمي آيد به گوش

دردمندان بي خروش وبي فغان

خشمناكان بي فغان و بي خروش

شعر اميد در همه جهات تصوير تيرگي ها، كل واقعيت را گفته است ، و هم چنين راه حل شاعر به تمامي درست است اين مشكل ديگري است مساله مهم آنست كه در شعرهاي اميد زشتي ها و وحشت هاي سال هاي پس از كودتاي امرداد 32 منعكس شده. آنچه گفته بيان واقعيت است و غلو در نوميدي نيست. خود او مي گويد : « شعر اگر بخواهد شعر باشد بايد مقداري خودش را از « بايدها ( دستورها) » برتر بگيرد.. نبايد جنين ها بوده باشد.. معمولا نسلي در شعرهايش پرسش هائي طرح مي كند و نسلي ديگر آن پرسش ها را پاسخ مي گويد يا به واسطه پاسخ ها بازپرسش هاي نو طرح مي كند.شاعر از دو نسل است و از يك ملت ولي من اين دو تا را توام خواستم زنده كنم…

من هيچ شعري را بي مقصد و هدفي نگفته ام شعر در نفس شعر و زمزمه اش به خاطرم خطور مي كند ولي هميشه هدفي را براي خود داشته ام . .. هميشه ابعاد شعر من، ابعاد اجتماعي است. سياسي است.البته به جاي خود عزل وعشقيات و توصيف و .. نيز گهگاه دارم با برخي چيزهاي فلسفه گونه و تاملات كه بيشتر گرايش به فلسفه ازلي و ابدي خيامي داشته و دارد ولي بيشتر متوجه به اجتماعيات و سياسيات و اين ها نيز هست»

با اين همه اميد شاعري است كه فرياد نسلي شكست خورده ،نسلي كه واماندگي ، فريب خوردگي ، ترس ،زيان ديدگي را با گوشت وپوست خود احساس كرده و… به گوش ما مي رساند. دردمندي و ياس او اين اعتبار فردي و انتزاعي نيست. بن بست ها و وانهادگي هاي قومي را بيان مي كند كه كعبه مقصود را در دو قدمي خود مي ديد اما زماني كه به هوش آمد خود را همچون رستم در « چاه نابرادر » يافت . اين بينش البته نوميدانه و حتي تراژيك است و از آن جا كه نمي توان در « شك و نوميدي » جا خوش كرد، پس اخوان درصدد بر مي آيد افزوده بر ترسيم واقعيت هاي تلخ اجتماعي ، هدف و مقصودي راستين بجويد ( و حتي فلسفه اي بنياد كند) و سرانجام خود را از نيهيليسم و ترديد نجات مي دهد و در هنر و فلسفه ايران ،در شعر خيام و در اسطوره هاي كهن ، گمشده خود را مي يابد و در رود سرشار آيين زردشت و مزدك تن و جان مي شويد و به ياري امشاسپدان ، ايزد مهر ، فره درخشان ايزدي ، و زردشت «ساقي سرخوش ميخانه زندنگي و پيك اورمزد» به انديشه اي « جديد» مي رسد ورادي وپاكي و نيكي را درود مي گويد.



بند نهم : 5-1 : «ما ، فاتحان قلعه هاي فخر تاريخيم.»

در اين بند شاعر رجز مي خواند. اشاره اش به گذشته درخشان باستاني است كه امپراطوري ايران كروفري داشت. مي گويد ما قلعه هاي افتخار تاريخ را گشوده ايم و شاهدان (گواهان و ناظران يا خوبرويان) شهرهاي بزرگي و رونق قرون بوده ايم و يادگار بيگناهي غمگين زمان ها هستيم.

بند دهم : 12-6 : «ما روايان قصه هاي شاد …»

راوي : روايت كننده . كسي كه قصيده شاعر را با الحان و آواز خوش پيش ملوك مي خواند. (غياث ، 399) اين جا به معني روايتگر است.

تاري : كوتاه شدة تاريك. (غياث، 184)

زلال: آب شيرين، آب صاف و شرين. (غياث 434)

ساغر : پيالة شراب (غياث ، 448)

ساغر مي بر كفم نه تاز بر بركشم اين دلق از رق فام را

(حافظ، 7)

لولي : لوري، سرود گوي كوچه، نازك و لطيف (برهان ، 1916/4) اين لوليان همان ها هستند كه به فرمان بهرام گور از هند به ايران آمدند تا براي مردم نوازندگي و خوانندگي كنند. (شاهنامه ، ج 7 ، ص 451) و زنان آن ها نازك اندام ، فريبا و سيه چرده بوده اند.

فغان كاين لوليان شوخ شيرين كار شهر آشوب

چنان بردند صبر از دل كه تركان خوان يغما را

(حافظ ، 3)

ساقي : اسم فاعل، آنكه آب يا شراب به ديگري دهد، مي دهنده ، چماني ، (معين ، 1802/2)

در اين بند سخن از زيبايي قصه ها و جهان باستاني است. شاعر روايتگر قصه هاي شاد و شيرين از چيزهاي مقدس باستاني است. «عناصر چهارگانه آتش، آب ، هوا و خاك در آئين مزديسنا مقدس است و برخي از آن نيز در اوستا، پشت ويژه اي دارند. آبان يشت سرود بزرگي «ناهيد» فرشتة آب است. هردوت نوشته : ايرانيان به خورشيد و ماه و زمين و آتش و آب و باد حرمت مي نهند و براي آنها فديه و نياز مي برند … در رود ادرار نمي كنند و در آب تف نمي اندازند و در آن دست نمي شويند. آب و فرشتة آن با صفت پاكي و بي آلايشي وصف شده اند . (يشتها، ج 1، ص 158 تا 166) به همين دليل شاعر آب را به روشني جاري تشبيه كرده است. خاك را به اين اعتبار سرد و تاريك ناميده كه نازل ترين عنصراست . در ادب فارسي نيز خاك ناچيز و تيره وانمود شده (خاكدان تيره يعني دنيا) سعدي گفته است :

گفتي زخاك بيشترند اهل عشق من از خاك بيشتر نه كه از خاك كمتريم

(كليات ، 573)

طرفه است بدانيم كه مانويان باور داشتند در آب و نام ذره هاي روشنائي پنهان است (ايران در زمان ساسانيان، ص 219) شاعر از آسمان پاك و خوشترين پيغام و از پاكي جويبار روشن روزگاران گذشته قصه مي گويد : قصه هائي مي سرايد از بيشه هاي انبوده كه پشت آن كوه و پاي آن نهر است و از دست هائي كه در شبهاي سرد شهر همديگر را مي فشارند. روايتگران باستان كاروان بازرگان نيستند، كاروان جام باده و چنگ خوش آهنگند. لوليان چنگ اينان افسانه گوي زندگاني و زندگاني شان شعر و حكايت هاي شيرين است و ساقيان سرخوشند.

بند يازدهم : 4-1 : «دهان كجاست»؟

مضمون بند هفتم تكرار مي‎شود. روايتگران باستاني براي پيروزي به سوي پايتخت قرن مي آيند تا «هيچستان» آن را بگشايند.

بند دوازدهم : 4-1 : «اين شكسته چنگ …»

محال انديش : محال: نابودي كه بودن آن ممكن نباشد + انديش ، كوتاه شدة انديشنده، صفت مركب فاعلي (غياث ، 787) كسي كه انديشه ناممكن در سر دارد:

خيال حوصلة بحر مي پزد هيهات چهاست در سراين قطره محال انديش

(حافظ ، 285)

حريم : پيرامون خانه و عمارت، مكاني كه دفاع از آن واحب باشد. (معين، 1352/1)

در اين بند، آهنگ شعر عوض مي‎شود. چنگ شكسته، سرناممكن دارد و نغمه پرداز فضاي پيرامون عزلتكده پندار و گمان كه به طور هميشگي از رازها پوشيده شده است مي گردد. شاعر از حماسه به تراژدي مي گرايد.


بند سيزدهم : 7-1 : «اي پريشانگوي مسكين.»

پرده ديگر كردن : پرده : رشته هايي كه بر دسته سازهاي رشته اي بسته مي شود، دستان، لحن، آهنگ، نغمه و مقام … هر لحن از پرده اي آغاز مي‎شود و در پرده هايي گردش مي‎كند و سرانجام روي پرده نخستين پايان مي‎گيرد. (حافظ و موسيقي، 67)

اميد جاي ديگر مي گويد :

بي كوك تازه راه دگر مي كني مگر داري به ساز چند قناري نهان بگو !

(گزينة اشعار ، 384)

پوردستان : پور = پسر، دستان : نام زال (برهاني 856/2) مراد رستم جهان پهلوان است.

شغاد: نابرابري رستم كه او و رخش را در چاه انداخت و خود به تير رستم كشته شد. (برهان ، 1269/2 ، غرر اخبار ملوك الفرس، 238)

پور فرخ زاد: رستم فرخ زاد، سپهسالار ايران كه در نبرد با تازيان از پاي درآمد. در اين جا با مرثيه سروكار داريم. رستم پهلوان به چاه افتاده و مرده. اكنون بايد پرده اي ديگر نواخت. بايد از رستم فرخ زاد و شكست ايران سخن گفت. شاعر ناله اين رستم را از ته چاهي ژرف مي شنود. اين بند شباهتي با آخر شاهنامه فردوسي دارد. آن جا كه رستم فرخ زاد شكست ايرانيان را پيشگوئي مي‎كند.
دسته بندی: علوم انسانی » تاریخ و ادبیات

تعداد مشاهده: 1815 مشاهده

فرمت فایل دانلودی:.zip

فرمت فایل اصلی: doc

تعداد صفحات: 85

حجم فایل:69 کیلوبایت

 قیمت: 29,900 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.   پرداخت و دریافت فایل
  • محتوای فایل دانلودی: